اخلاق اسلامی |
سلام همراهان گرامی به عرض محترمتان میرساند؛که این وبلاگ به آدرس زیر منتقل شد.جهت مشاهده مطالب جدید و استفاده غنی از محتوای اخلاق اسلامی به آدرس جدید مراحعه فرمایید. [ یادداشت ثابت - سه شنبه 94/4/24 ] [ 4:36 عصر ] [ امیرمحسن سلطان احمدی ]
[ نظر ]
آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازه ترین جلسه اخلاق خود به موضوع «مجمع بدیها در چیست؟» پرداخت که قسمت پایانی آن در ادامه میآید:
*آنچه انسان را از خود، بیخود کرده و از خدا، دورش کند (مسکرات) دوم چیزی که ملعون بیان کرده، مسکر است که جلوه مسکر بودن، مشروبات الکلی است که حسب روایات شریفه، اسم آن را امّالخبائث گذاشتهاند. لذا روایت داریم که شراب، امّالخبائث است؛ یعنی ریشه و مادر هر چه زشتی و پلیدی و خبیث بودن است، همین شراب است. در روایات شریفه است که حتّی جواب سلام مشروبخوار را ندهید. خیلی عجیب است، در روایت است که اگر کسی بداند نعوذبالله، نستجیربالله، فردی، اهل مشروبات الکلی است و به او لبخند بزند؛ فردای قیامت موهای پیشانی او را میگیرند و او را خوار و ذلیل به سمت آتش جهنّم میبرند! باید خیلی مواظب بود. جلوه سکر، مشروبات الکلی است، امّا روایات میفرمایند: هرچه انسان را از خود، بیخود کند و به خدا نرساند و مشغول به دنیا کند، او مسکر و سکرآور است. به عنوان مثال قدرت؛ اگر کسی چنان تشنه قدرت شد که دیگر هیچ نفهمید، او هم در مستی است، «کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ» و هر چه مسکر است، حرام است. سؤال کردند: هر چه مسکر است، حرام است؛ چیست؟ فرمودند: یکی همین حبّ به دنیاست که خودش، رأس مسکرات است. یکی حبّ ریاست است که انسان را از خدا دور کند و اصلاً حالش، یک حال دگرگونی بشود. دیدید آن کسی که حال مشروبات الکلی دارد، دیگر نمیفهمد، در حال خودش نیست و در یک وادی دیگر است. حتّی امکان دارد در آن حال، نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات احدیّت، کسی را بکشد؛ یا نعوذبالله، هزاران بار نستجیربالله، با یکی از محارم خودش همبستر شود؛ چون در حال خودش نیست. آن هم که قدرت او را فریب بدهد و مست قدرت شود، در حال خودش نیست. برای همین بیان فرمودند: نه فقط مشروبات الکلی، بلکه هر مسکری حرام است. شیطان ملعون میداند چه دارد میگوید، تجربه دارد. دارد به جیش و سپاه خودش، به شیاطین میگوید: از این سه چیز استفاده کنید، اوّلی گوشت و دومی مسکر؛ یعنی هرچه که حال اینها را بیحال کند و در یک حال دیگری ببرد و از خدا جدایشان کند که عرض کردم جلوهای که تبیین میشود، مشروب الکلی است، امّا هر مسکری میتواند باشد. مثل پول، «الَّذی جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ» ، مدام تشنه میشود، دائم میخواهد پول روی پول بگذارد و زراندوزی کند، دیگر به دیگران کاری ندارد و آنوقت است که احتکار به وجود میآید. به فضل الهی، اگر یک موقعی در اخلاق توفیق شد، در باب احتکار، مطالبی را عرض میکنم امّا الآن یک روایتش را بگویم و آن اینکه فرمودند: اگر کسی، شش ماه به حالت احتکار مبتلا بشود، پروردگار عالم مهری به قلبش میزند که دیگر به سمت انسانیّت نمیرود. خیلی عجیب است، لذا معلوم است، پرهیز نکردن از مسکری مانند پول، باعث این حالت میشود و این، خیلی درد است. پس انسان باید از هر چه مسکر است، پرهیز کند - به فضل الهی، حسب روایت شریفه، درمانش را در آینده عرض میکنم - *آن کس با جلوهگری خود، عامل فریب و سبب انحطاط جامعه میشود (زن) و سومین چیزی که بیان میکند، زنان است؛ چون گاهی میبینیم شرارتها و بدیها، از این به وجود میآید که زنان و دخترانی، خود را جلوه بدهند که آنها، عامل فریب خواهند شد. جرج جرداق مسیحی یک نکته خیلی زیبایی را بیان میکند، میگوید: اوّل چیزی که فرق امیرالمؤمنین(ع) را شکافت، عدل اوست. بعد میگوید: اوّلین وسیلهای هم که عامل شد این فرق، شکافته شود؛ زن بود! مگر ابنملجم نشکافت؟ بله، امّا حبّ به عشوههای یک زن (قطامه)، او را بیچاره کرد. لذا آنچه که عامل شد، فرق مبارک امیرالمؤمنین(ع) شکافته شود، عدالت او بود، امّا آن چیزی که این عمل را به وجود آورد و ابزار شد برای این که فرق مولیالموالی(ع) شکافته شود، زن بود، زن! خیلی باید مواظبت کرد، انسان، کسانی را دیده که در یک لحظه، با یک عشق بیجا، زندگیشان پاشیده شده است. همسر دارد، بچّه دارد، امّا با علقه به یک زن، آبرویش رفته و همه خانوادهاش به هم ریخته است. اینها، قصه نیست عزیزدلم! اینها، حقایق است که گاهی به وجود میآید. دلیل این همه طلاق چیست؟ جلوهگری زنان است که زنها باید خیلی مواظب باشند. دختران گرامی من! باید خیلی مواظب باشند، اگر جلوهگری کنند هم خودشان را میسوزانند و هم جامعه را میسوزانند. حاج آقا رحیم ارباب، آن آیت الهی، یک نکته بسیار عالی را بیان فرموده بودند. ایشان فرموده بودند: آن موقعی که دیدید زنان، در جامعه جلوهگر شدهاند؛ بدانید آغاز انحطاط بشریّت است. بعد فرموده بودند: حالا این را در جامعه خواهید دید. ایشان این مطلب را آن موقع، در آن اصفهان متدیّن فرمودند که مؤمنین زیادی داشت که به تخت فولاد (وادی السّلام ثانی) میرفتند و حالات خاصّی داشتند. لذا اگر زن جلوهگری و عشوهگری کند، چه مصائبی به وجود میآید؟! مگر خودتان این را نمیبینید که تحکیم چه خانوادههایی از بین رفته و به واسطه آن جلوهگریها پاشیده شده است! پس اگر میخواهیم در شر نباشیم، در این سه مطلب که شیطان ملعون گفته، باید خیلی دقّت کرد. او به گوشت و مسکر و زنان دعوت کرد و ما باید پرهیز کنیم؛ چون گفته: «فَإِنِّی لَا أَجِدُ جِمَاعَ الشَّرِّ إِلَّا فِیهَا»؛ من مجمع همه شرارتها و بدیها را در چیزی جز این سه مورد، نیافتم. *مجمع بدی ها در فرد تکیه کننده به آرزوها یا اعمالش امشب میخواهیم راجع به مجمع بدیها صحبت کنیم، مسئله دیگر این است: یکی از مواردی که همینطور بدیها را با خودش میآورد، این است که انسان فریب بخورد که الآن جوانم، الآن مهلت دارم، حالا حالاها وقت هست، إنشاءالله توبه میکنم، اگر کسی در آن لحظه آخر هم بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ»، پروردگار عالم میپذیرد، من حالا حالاها وقت دارم، إنشاءالله عنایت میشود! فرمودند: «جِمَاعُ الشَّرِّ فِی الِاغْتِرَارِ بِالْمَهَلِ وَ الِاتِّکَالِ عَلَى الْأَمَلِ (العمل)» خیلی عجیب است! اگر کسی فریب مهلتها را بخورد، در مجمع بدیهاست. به این تکیه کند و بگوید: حالا آرزو دارم، حالا وقت است که این، انسان را فریب میدهد و یک موقعی انسان، بلند میشود، میبیند دیگر وقت گذشته است. یا مــــن بـــدنیا اشــــــــتغل قد غــــرّه طـول الأمـــــل/المــوت یأتی بغـــــــــــــــــتة و القبر صندوق العمــل ای کسی که به دنیا مشغولی و میگویی: حالا مانده، فلان جا را میخواهم، فلان پست را میخواهم، فلان مقام را میخواهم، فلان ثروت را میخواهم، حالا حالاها باید کار کنم، آن دارالتّجاره باید برای من باشد، آن فلان مجمع باید برای من باشد و ... . عجبا! عجبا! امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: ای کسی که مشغول به دنیا هستی؛ آرزوهای دراز، مغرورت کرده، مرگ ناگهانی میآید و مانند همان بختکی که در فارسی میگوییم؛ روی تو میافتد و دیگر تمام میشود و جان میدهی. دیگر بالاتر از حضرت سلیمان که نیستیم، حسب روایات شریفه گفتند، ایشان به ملک الموت فرمود: دو رکعت نماز بخوانم؟! گفت: نمیشود. فرمود: بنشینم؟! گفت: نمیشود! با اینکه حضرت عزرائیل، برادر انبیاء است، همیشه میآمد، سلام میکرد امّا در آن لحظه گفت: اجازه ندارم و حتّی چشمت هم باز میماند؛ یعنی همه اینها به سرعت گذشته! خدا گواه است انسان این به سرعت گذشتن را میفهمد. یکی از آقایان جانباز، تیر خورده بود، بلند شده بود، میچرخید، امّا میگفت: در آن لحظات، تمام زندگیام، از اوّل تا آخر (همه لحظات تا آن لحظهای که تیر خوردم)، همه سریع از جلوی دید من رد شدند، مگر چقدر چرخیده؟! همه را دیده بود! روایت میفرماید: انسان همه را میبیند، از آن اوّل تا آخر، به او نشان میدهند و میگویند: دیدی چه زود گذشت! خیلی زود گذشت! چه زود محاسنت سفید شد! چه زود دیگر به آخر خط رسیدی و تمام. یک موقع چشمش را باز میکند، میبینید، تمام شد و باورش نمیشود. المــوت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل قبر، صندوق اعمال انسان است. مواظب باش، مراقب باش، نکند فریب بخوری. آن جاست که دیگر تنهای تنها اعمال انسان، بروز پیدا میکند. لذا یکی از شرارتها، آروزی دراز است که فریب بخورد و فکر کند هنوز مهلت دارد و بگوید: من حالا حالاها هستم! البته این روایت را دو نوع گفتند، بعضی از روایات گفتند: «الِاتِّکَالِ عَلَى الْأَمَلِ» یعنی کسی که به آرزوهایش تکیه میکند، عملی انجام نمیدهد و مثلاً فقط میگوید: آرزو دارم که با یک روضه، دستم را بگیرند و ...، در حالی که عمل مهم است. یکی دیگر هم الِاتِّکَالِ عَلَى الْعَمَلِ» است؛ یعنی فقط به عمل خودش تکیه کند. عزیزان! اگر کسی تصوّر کند، عملش، او را نجات میدهد، باخته؛ چون لطف خداست که باید ما را نجات بدهد. عمل من و تو چیست؟! به قول ما طلبهها هزار إنقلت و اشکال به یک نمازمان وارد میشود، چگونه میتوانیم جواب بدهیم؟! فقط لطف خدا باید شامل حالمان شود. ما تکلیف را انجام میدهیم، امّا قبولی آن، عندالله است، «عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک یا کریم». لذا یکی از شرارتها این است که باید خیلی مواظبت کرد و ببینید اگر کسی هم این خصلت را داشت، به او، رأی ندهید. این یعنی مرکز شرّ بودن. *مجمع بدیها در فرد لجباز! وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(ع) فرمودند: مجموع بدیها در اهل لجاجت، لجباز بودن و زیاد بحث و جدل کردن، است. اگر کسی لجباز بود لجاجت داشت و اهل مجادله بود معلوم است مرکز شرارت است. معلوم است شرارتش خیلی زیاد است. خیلی این روایت عجیب است! اگر دیدید کسی، لجوج و لجباز بود و حتّی در مقابل فرمان خدا، فرمان پیغمبر خدا و فرمان امام معصوم هم لجباز بود (چرا به ظاهر صحابه پیغمبر آنگونه شدند؟!)، در مقابل فرمان نائب امام زمان، ولی فقیه، لجباز بود، لجاجت کرد، قهر کرد، خانه نشینی کرد و ...؛ بدانید طبق روایت، او در شرّ است و این، مرکز بدیها و شرارت است. اگر کسی، لجباز شد؛ بدانید همه بدیها از او سرچشمه میگیرد. «جِمَاعُ الشَّرِّ اللَّجَاجُ وَ کَثْرَةُ الْمُمَارَاةِ» امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: مجمع بدیها، لجبازی است. اتّفاقاً در بحث اخلاق سیاسی، همین است. امام المسلمین هم بیان فرمودند: ادب را رعایت کنند، خصوصیات خودشان را تبیین کنند، نه اینکه دیگران را تخریب کنند. البته منظور از خصوصیات خودشان، بیان برنامهشان است و إلّا اگر کسی خودستایی کند که بدبخت است. پس باید برنامه خود را بگوید، نه اینکه دیگران را تخریب کند. جدال راه بیاندازد و جامعه را به تشنج و چالش بکشاند؛ چون اگر اینطور باشد، مجمع بدیها در اوست. لذا باید مراقب باشد طوری نشود که افراد را تخریب کند و بگویم بگویم راه بیاندازد و إلّا معلوم میشود انسانی است که مجمع بدیها در اوست؛ چون امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «جِمَاعُ الشَّرِّ اللَّجَاجُ وَ کَثْرَةُ الْمُمَارَاةِ»؛ پس خیلی مواظب باشیم. پس یکی از مراکزی که همه بدیها و شرارتها در اوست، آن کسی است که لجباز باشد، جدال راه بیاندازد و بخواهد با بحث و جدل خودش را اثبات کند، در حالی که بحث و جدل ندارد، بلکه انسان باید با عمل خودش، بیانگر منش خود باشد. علّتالعلل بدیها / چرا یک عدّه تغییر روش دادند و به جریان انحرافی رو آوردند؟ منشأ همه این بدیها کجاست؟ همه اینها، مجمع بدیهاست ولی همه این بدیها، یک بدی دیگر دارد که همانطور که در همه مباحث عرض کردم، به نظر خیلی اساسی است و خدا گواه است کلید است و آن، این است: امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب(ع) فرمودند: «جِمَاعُ الشَّرِّ فِی مُقَارَنَةِ قَرِینِ السَّوْءِ» همه این بدیها، علّت العللی دارد و آن علّتالعللش، این است که انسان با دوست بد، همنشین شود. کمال همنشین در من اثر کرد، همین است. عزیز دلم! اگر با همنشین بد و قرین سوء نشستی، تو هم بد میشوی. توجّه! توجّه! لذا اولیاء خدا میگویند: یکی از راههای برون رفت از گناه، این است که بروید با خوبان عالم همنشینی کنید. اصلاً همین که بروید در مجلس خوبان عالم بنشینید، اثر میگذارد. اولیاء یک تعبیری را دارند، این را خودمان هم میفهمیم که درست میفرمایند. آنها میفرمایند: حدّاقل قضیه این است که با شرکت در آن مجلس خوبان عالم (یعنی دوستانی که دوست خوب هستند)؛ انسان با همنشین خوب مینشینود، خودش میفهمد که آن مجلس، یک اثر مثبتی در روحش گذاشت و خودش، در وجودش، یک اثر مثبت میبیند و این، ملموس است. مگر اینکه دیگر قسیالقلب بشود - که خدا نیاورد و إنشاءالله روایتش را در باب قسیالقلب عرض میکنم - یعنی حتّی در محضر پیامبر عظیمالشّأن (آن خورشید رسالت که دارد مستقیم میتابد)، بنشیند، امّا دیگر اثر روی روحش نگذارد. دیگر این قلب، سخت و قسی شده و اصلا! همان لحظه هم فکرش، دائم این طرف و آن طرف است. قرآن میفرماید: وقتی آیات میآمد، منافقین عوض اینکه بیشتر به سمت پروردگار عالم بیایند، بر کینه و نفرتشان نسبت به اهل توحید، موحّدین عالم و پیغمبر، بیشتر میشد. در مجلس پیغمبر این حرفها را میشنیدند، امّا میگفتند: این پیغمبر چقدر از خودش تعریف میکند، این پیغمبر میگوید: بر من وحی آمده و ...؛ یعنی مدام در این وادی بودند. قلب خراب شده و دیگر چیزی نمیفهمد. لذا اگر آنطور نبود، میتواند برگردد و فقط قسیالقلب است که هیچ نمیفهمد. برای همین میگویند: بروید همنشین خوب داشته باشید و از همنشین بد، دوری بجویید؛ چون همه این بدیها و شرارتها، به خاطر همنشین بد است. چرا بعضیها در جریانهای انحرافی افتادند؟ این روایت شریفه میفرماید: علّتالعلل، این مجمع الشرّ، همان قرین سوء است که خواندیم. همنشین بد انتخاب میکند، بیچاره، فکر و روشش عوض میشود و در تفکراتش نوع دیگری تفکر میکند. یک موقع همنشین بد، به این است که نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات احدیّت، انسان را به شهوت جنسی میکشاند، یا یک کسی را به ریاست میکشاند، یا یک کسی را به خودبینی میکشاند، یا یک کسی را به جریان فکری بد میکشاند و ... . یک موقعی نگاه میکند خدای ناکرده، نعوذبالله، نستجیربالله، تمایل به بهائیت دارد، یک موقع تمایل به آن کسانی دارد که نصرانی (قرآن میفرماید: نصرانی، نمیفرماید مسیحی)، هستند. یک موقع به یهود کشیده میشود، یک موقع به جریان انحرافی، به حجّتیه و ... کشیده میشود. چرا؟ عزیزم! همهاش، به دلیل همنشین بد است. همنشین، خیلی مهم است. اولیاء خدا بارها بیان کردند: اگر شده انسان، کوی به کوی، خیابان به خیابان، شهر به شهر بگردد تا همنشین خوب پیدا کند که قلبش را جلا بدهد و حالش را تغییر بدهد - عرض کردم به شرط آن که انسان، قسیالقلب نشده باشد- لذا اولیاء الهی نسخه دادند و میگویند: بروید خود را در معرض همنشین خوب قرار بدهید و خود را مکلّف کنید که حتماً به دنبال او باشید. پس یکی از مطالب همنشین است که باید روی آن تأمّل کنیم و خیلی نکته مهمّی است. *راه همنشینی با خوب خوبان عالم! خدا کند ما هم همنشین خوبان عالم شویم. عزیز دلم! اگر دلت بخواهد، بدان که میشود، بعضی نگویند نمیشود، میشود، منتها باید الهی بشویم. میخواهی همنشین حضرت حجّت(روحی له الفداء) بشوی و آقاجان تو را بپذیرد؟ مثل این بزرگانی که بودند، مثل آیتالله العظمی مرعشی نجفی، مثل آیتالله العظمی بهجت، آن بهجتالقلوب، مثل آیتالله العظمی ادیب، آن ابوالعرفا، مثل آیتالله مولوی قندهاری که آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی بیان کردند: «هنیئاً لک لقاء الحجّه» نوش جانت. ما به آقا عرض کردیم که به شما این طور گفتند؟ ایشان سرشان را پایین انداختند، در جوانی توفیق شرفیابی به محضر مبارک آقاجان را پیدا کرده بودند. خود آیتالله العظمی، آسیّد ابوالحسن اصفهانی هم از ناحیه حجّت(روحی له الفداء) توقیع دارند. میخواهی همنشین آقاجان بشوی؟ نگویید نمیشود، برای آنها شده؛ پس، چرا من نمیشوم؟ باید این چرایی را باید پیدا کنیم. این چرایی برای این است که همنشین خوبان عالم نیستیم. این چرایی برای این است که قرین سوء و همنشین بد داریم. این چرایی برای این است که قلبمان سلیم نیست، این چراییها را باید برطرف کنیم، آن وقت میرسیم. یک راهش را هم عرض کردم، باز هم میگویم، این قدر مهم است که اگر هر هفته تکرار شود، ارزش دارد. عزیزان من! به خصوص جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! دختران گرامیام! پسران عزیزم! توجّه کنید، هر شب، هر شب، هر شب، موقع خواب، به تعبیری دیگر مسواکت را هم زدی و میخواهی بخوابی، با آقاجان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) حرف بزن و بگو: «السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه». لامپها که خاموش شد و میخواهی بخوابی، از همسرت جدا، از پدر و مادرت جدا، از همه جدا، یک جایی خلوت کن، دقایقی با آقاجان حرف بزن. بگو: آقاجان! شنیدم اگر انسان بخواهد از همه شرّها دور شود، باید رفیق بد نداشته باشد و باید با خوبان عالم بنشیند. آقاجان! یابن الحسن! میدانم بدم، ولی میشود یک موقعی هم تو را ببینیم؟! آقاجان! شیخناالاعظم حضرت مفید عزیز، چه کرد که به او اخالسّدید گفتی؟ میشود حال من هم تغییر کند؟! آقاجان! مقدّس اردبیلی چه کرد؟ آقاجان! سلطانالعارفین، سلطانآبادی بزرگ چه کرد؟ آقاجان! یک نگاه شما ... . شنیدم بعضی از اولیاء نگاه کردند، بعضیها قلبشان عوض شده، حالشان متغیر شده. آقاجان! میشود یک نگاه هم به من بیچاره کنی؟ یک نگاه کن. همینطوری با آقای خوبیها حرف بزن. خدا گواه است عزیز دلم! این را گفتم، در مجلس ما هست، آن کسی (از طلبه گرفته تا دانشجو) که آمده در گوشی برایم گفته: آقا! من یک حرف خصوصی دارم. بگو عزیزم. میگوید: این حالات هست، نکند وهم است. میگویم: چه کردی؟ میگوید: از آن موقعی که شما بیان کردید، الآن بیش از یک سال است که من هرشب با آقاجان حرف زدم و انقطاع پیش نیامده! عزیزم! اگر هر شب توفیق پیدا کنی قبل از خواب، با آقاجان حرف بزنی، به یک سال نمیرسد چشمت باز میشود، یک چیزهایی را متوجّه میشوی، یک چیزهایی را میبینی. آن هم با همین چشم دنیوی، نه چشم دل، امّا شرطش این است که هرشب باشد. بگو: آقاجان! یک عدّه را موفّق میکنی، میدانم خودم توفیق ندارم، یک توفیق هم به من بده تا هر شب با شما حرف بزنم. وقتی از حرف زدن با آقاجان لذت بردیم، دیگر اصلا! خسته هستیم با دیگران حرف بزنیم؛ چون یک آقای خوب پیدا کردیم. اولیاء گفتند: به قدری هم آقاجان دوست دارد محبّینش با او حرف بزنند که حدّ ندارد. ماه رجب المرجّب است، بگو: آقاجان! دارد ماه رجب، ماه شستشوی گناهان تمام میشود و در ماه شعبان المعظّم باید لباس تقوا پوشید، من که هنوز خودم را نشستم تا بخواهم لباس تقوا بپوشم. با این بدن چرک، با این بدن آلوده به کثافات، چطور لباس تقوا به تن کنم تا در مهمانی خدا دعوتم کنند «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ» ؟! آقاجان! میشود من را هم یک نگاهی بکنی تا بتوانم خودم را در این روزهای آخری بشویم؟ تمام شد، از نیمه گذشت، سرازیری ماه رجب المرجبیم، من هم خودم را بشویم. آقاجان! میشود من تو فیق داشته باشم دیگر هر شب با شما صحبت کنم؟! آنوقت یک لذّتی میبرد. من میگویم دو سه دقیقه با آقاجان حرف بزن، آمده به من میگوید: شما میگویی دو سه دقیقه، من اوایل اصلاً یک دقیقه هم حرفم نمیآمد، میگفتم چه بگویم، هی به زور یک چیزهایی جور میکردم و میگفتم امّا الان طوری شده یک موقع نگاه میکنم، میبینم شبی بیست دقیقه، نیم ساعت دارم با آقاجانم حرف میزنم. خودم متعجّب هستم این حرفها از کجا میآید! آقاجان خودش فرموده، اولیاء خدا گفتند، به قدری عاشق این صدا هست، به خصوص صدای جوانها، وقتی جوانها با آقا حرف میزنند، تا میگویند: «السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه»، آقاجان میفرماید: و علیک السلام، آقاجان میگوید: آمدی عشق من، جوان عزیز! آقاجان عجیب به شباب علاقه دارد، جوان پسند است. جوان عزیزم، خیلی جوانها را دوست دارد، آقاجان میخواهد سربازگیری کند دیگر، امیدواریم إنشاءالله ظهور نزدیک باشد. جوان عزیز! شب که میشود، با آقا حرف بزن. چه مزهای میدهد، خدا گواه است چنان مزهای میدهد که گویی صدای آقاجان را آرام آرام میشنوی، تو سلام میدهی، جواب آقاجان را آرام آرام میشنوی. آقاجان! ما هم جمع شدیم، این خانه، خانه شماست، در خانه شما (مهدیه) جمع شدیم و سلام میدهیم «السلام علیک یا مولای یا بقیه اللّه». برچسبها: درس اخلاق-آیت الله قرهی-مجمع بدیها [ شنبه 92/3/11 ] [ 5:37 عصر ] [ امیرمحسن سلطان احمدی ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |